مدل رتبه بندی کارایی متقاطع
یکی از روشهای رتبه بندی واحد های کارا استفاده از مدل کارایی متقاطع میباشد که توان بالایی در تفکیک پذیری واحد های کارا دارد. کارایی ساده محاسبه شده برای واحد k (Ekk) بر اساس وزنهای دلخواه و مطابق میل واحد k حداکثر میگردد و اگر کارایی واحد دیگری مانند j با وزنهای انتخابی واحد k ام (مطابق میل واحد k ام) محاسبه گردد با Ekjنشان داده شده و کارایی متقاطع نام میگیرد. برای تمامی واحدها امکان محاسبه کارایی ساده و متقاطع وجود دارد که حاصل عملیات ارائه ماتریس کارایی متقاطع CEM[1] است که نحوه محاسبه آن به شکل زیر است.
D |
C |
B |
A |
واحد |
EAD |
EAC |
EAB |
EAA |
A |
EBD |
EBC |
EBB |
EBA |
B |
ECD |
ECC |
ECB |
ECA |
C |
EDD |
EDC |
EDB |
EDA |
D |
شکل ۲-۵: فرم کلی ماتریس کارایی متقاطع (CEM)
Ekj کارایی واحد j با استفاده از وزنهای واحد k بوده و از رابطه زیر بدست میآید.
پس از تکمیل ماتریس کارایی متقاطع، امتیاز کارایی هر واحد با استفاده از فرمول ek محاسبه خواهد شد.
۲-۱۱- مزایای تحلیل پوششی دادهها
یکی از مهمترین مزایای تحلیل پوششی دادهها این است که در این روش برای هر واحد تصمیم گیری ناکارا یک مجموعه از واحد های کارا (واحد مجازی) مشخص میشود که میتواند به عنوان الگو برای بهبود عملکرد مورد استفاده قرار گیرد. واحد تصمیم گیری تشکیل دهنده این ترکیب به عنوان گروه های الگو برای واحد تصمیم گیری ناکارا مطرح هستند. همچنین این روش میتواند مقدار بهبود لازم را در هر یک از دادهها و ستانده های واحد ناکارا مشخص کند. از جمله سایر مزایای این روش میتوان موارد زیر را نام برد:
- تمرکز بر روی تک تک مشاهدات در مقابل تمرکز بر میانگین جامعه.
- فراهم کردن یک شیوه اندازه گیری جامع و منحصر به فرد برای هر واحد که از ورودیها برای ایجاد خروجیها استفاده میکند.
- استفاده همزمان از چندین ورودی و چندین خروجی.
- سازگاری با متغیر های برون زا.
- توانایی در نظر گرفتن متغیر های طبقه ای یا مجازی.
- نیازمند آگاهی از وزنها یا قیمتها ورودیها و خروجیها نبوده و از ارزش گذاری بی نیاز است.
- محدود نبودن به شکل تابع توزیع و روابط تولید.
- امکان بکار گیری ورودیها و خروجیهای مختلف با مقیاسهای اندازه گیری متفاوت با یکدیگر (Charnes et.al.,1995).
۲-۱۲- کارت امتیازی متوازن
مطالعه ادبیات مدیریت استراتژیک و بررسیهای انجام شده در مورد دلایل عدم توفیق برنامههای استراتژیک در دهه هشتاد میلادی و کم اهمیت شدن و عدم اثربخشی آن نشان میدهد که یا استراتژیهای اثربخشی تدوین نشده، یا استراتژیهای اثربخش، به درستی پیادهسازی و اجرا نشدهاند.
بسیاری از استراتژیهای ناموفق، زاییده فرآیند برنامهریزی استراتژیک بودند که پیشگامانی مانند: اندروز[۲]، چندلر[۳] و انسوف[۴] در قالب رویکرد تجویزی، پرچمداران آن به شمار میروند. ایشان استراتژیها را حاصل یک فرآیند تحلیلی و قاعدهمند میدانند. درون مایه اصلی این رویکرد، جفت و جور کردن عوامل درونی (نقاط قوت، نقاط ضعف) و عوامل بیرونی (فرصتها و تهدیدها) به منظور بهرهمندی از منافع نهفته در فرصتها (یا دوری از زیانهای نهفته در تهدیدها) است. از آنجا که استراتژیهای حاصله از این رویکرد برای محیطهای به نسبت پایدار مناسب بودند، با وقوع تحولات در ساختار اقتصادی جهان و تغییر سریع عوامل تکنولوژیک، بسیاری از استراتژیها با شکست مواجه شدند.
در آن زمان با طرح نظریاتی متفاوت توسط نظریهپردازانی، مانند مینتزبرگ[۵]، رویکرد تجویزی در تدوین استراتژی مورد پرسش قرار گرفت و رویکرد توصیفی در خلق استراتژی، ظهور کرد. رویکرد توصیفی بر این مبنا است که یک استراتژی بدیع، خلاق و اثربخش، الزاماً از روشهای قاعدهمند حاصل نمیشود. هنری مینتزبرگ استراتژی اثربخش را پدیدهای خود جوش میداند و عمیقاً بر این نکته، که فرآیندها نمیتوانند استراتژی تولید کنند تاکید دارد. درحالیکه در شیوههای متعارف برنامهریزی استراتژیک، فرآیندها غالب هستند. در چارچوب نظریات مینتزبرگ، استراتژی اثربخش یک پدیده خلاقانه است که انسانها سازنده آن هستند و نه فرآیندهای برنامهریزی، و برای این امر باید به جای برنامهریزی به توسعه تفکر استراتژیک پرداخت. در رویکرد تفکر استراتژیک باید قواعد خلق ارزش برای بازار و مشتری را فهمید و آنها را برای پاسخگویی به بازار به کار گرفت. کاپلان و نورتون در کتاب نقشه استراتژی، ارزشهای قابل ارائه به مشتریان را در سه دسته: تصویر، روابط، و ویژگیهای محصول/خدمت قرار داده و به هشت مورد: قیمت، کیفیت، دسترسی، انتخاب، کاربرد، خدمت، شراکت، و نام تجاری ریز میکنند. وقتی شرکتی مشتریان هدفش را شناسایی کند، میتواند هدفهای استراتژیک خود را در راستای ایجاد ارزش برای مشتریان تعیین کرده، استراتژیهای خود را به منظور تحقق هدفهای استراتژیک، که هم راستا با ارزشهای مورد نظر مشتریان است، پایهریزی کند.
اگرچه با ظهور رویکردهای نو در خلق استراتژی، درصد خطا در دستیابی به استراتژیهای اثربخش کاهش مییابد، اما نتایج پژوهشها نشان میدهد دلایل ناکامی هفتاد درصد از مدیران ارشد شرکتها، شکست در اجرای استراتژیهایشان بوده است، نه اتخاذ استراتژیهای غلط و غیر اثربخش. پژوهشگران دلایل شکست در اجرای استراتژیها را نیز در چهار عامل: عدم انتقال استراتژی به سطوح پایینی سازمان، عدم همسویی کارکنان و منافع ایشان در اجرای استراتژیها، عدم تعهد مدیریت ارشد و صرف وقت در تدوین و اجرای استراتژیها و عدم تخصیص منابع لازم برای اجرای استراتژیها شناسایی کردهاند. امروزه برای پیشگیری از وقوع موارد یاد شده، روش کارت امتیازی متوازن و ترسیم نقشه استراتژی بسیار سودمند تشخیص داده شده، شرکتها به راههای مختلف از مفاهیم آن بهرهبرداری میکنند (یوسفی و حائری،۱۳۸۶).
در ادامه به معرفی کارت امتیازی متوازن و پرداخته و مروری بر ادبیات موضوع مربوط به آن ارائه میدهیم.
[۱] Cross-Efficiency Matrix
[۲]Andrews
[۳]Chandler
[۴]Ansoff
[۵]Mintzberg
لینک بالا اشتباه است
:: بازدید از این مطلب : 407
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0