مقدمه
عصر کنونی، عصر تحولات شتابنده و غیرقابل پیشبینی است. وضعیت مدیریت در جامعه ما بیانگر عدم توازن میان پیچیدگیهای روزافزون سازمانها و عدم تواناییهای این سازمانها در پیشبینی و مقابله با این تحولات میباشند. سازمانها برای مقابله با تهدیدات محیطی و استفاده فرصتهای احتمالی، ناچارند ظرفیتها و توانمندی درونی خود را بشناسند، نقاط ضعف را بیابند و به تقویت نقاط قوت بپردازند. مسائل و مشکلات مدیریت آن چنان پیچیده و گسترده شدهاند که تشخیص آنها به آسانی میسر نیست و ماهمیت انسانی سازمانها و پیچیده بودن رفتارهای کارکنان، این پیچیدگی را مضاعف کرده است.
در چنین شرایطی سازمانهایی موفق و کامیاب هستند که ضمن کسب دانش و آگاهی وسیع از عوامل محیطی برای حفظ حیات خود، بتوانند زمینه رشد و پویایی و افزایش عملکرد سازمان را بهبود بخشند (رحیمی و نجفی ، ۱۳۸۶: ۱۱).
یکی از راههای تحقق این امر مقوله مدیریت دانش[۱] است. در گذشتهای نه چندان دور، قدرت و مزیت رقابتی یک سازمان یا یک جامعه، دسترسی بیشتر به منابع مادی محسوب میشد. اما اکنون شرایط جامعه متحول شده و اصلیترین مزیت رقابتی برای سازمانها، توان آنها در مدیریت دانش محسوب میشود (خوانساری، ۱۳۸۴).
در دنیای امروز که تغییرات سریع و دانش از جایگاه خاصی برخوردار است، مدیریت دانش اهمیت ویژهای یافته است و باعث شده سازمانها به اهمیت مدیریت دانش در سیاستگذاری و خدماترسانی به مردم واقف شوند.
به گفته پیتر دراکر[۲] راز موفقیت سازمانها در قرن ۲۱ همانا مدیریت دانش است (اورمزدی، ۱۳۸۶). بنابراین مدیریت سازمانها باید با تکیه بر دانایی، امکان اتخاذ تصمیمات معقولتر در موضوعات مهم و بهبود عملکردهای مبتنی بر دانش را پیدا کنند. از اینرو مدیریت دانایی موضوعی مهمتر از خود دانایی محسوب میشود که در سازمانها به دنبال آن است که نحوه چگونگی تبدیل اطلاعات و دانستههای فردی و سازمانی را به دانش و مهارتهای فردی و گروهی تبیین و روشن نماید. امروزه مدیریت دانش به عنوان منبعی مهم درجهت مزیت رقابتی و ارزش آفرینی شناخته شده است (ابراهیم سبا و جنیفر راولی[۳]، ۲۰۱۰).
فقدان ساز و کارهای صحیح ارزیابی و پیادهسازی مدیریت دانش، این سرمایهگذاری را در ذهن مدیران تنها به یک هزینه اضافی تبدیل کرده است. از اینرو سازمانها باید محیطی را برای اشتراک و انتقال و تقابل دانش در میان اعضای خود بوجود آورند و سعی در ایجاد بسترسازی و شناسایی عوامل زمینهای جهت استقرار مدیریت دانش در سازمان نمایند (فایرسون و مک ال روی[۴] ، ۱۳۸۷: ۱۲۷).
مدیریت دانش در عصر جدید، تحولات شگرفی را در مباحث مدیریتی ایجاد کرده است. با توجه به اینکه مدیریت، تنها به دانش کد شده و مستند شده اکتفا نمیکند، بسیاری از سازمانها و شرکتهای جهان با تکیه بر دانش ضمنی و آشکار خود، درصدد ارتقای جایگاه رقابتی و افزایش اثربخشی و بهرهوری خود هستند. در راستای رسیدن به این اهداف، مدیریت دانش به دنبال تصرف دانش، خرد و تجربیات با ارزش افزوده کارکنان و نیز پیادهسازی، بازیابی و نگهداری دانش به عنوان داراییهای سازمان است (اورمزدی ، ۱۳۸۶).
در دهههای اخیر، انواع موسسات شاهد تغییرات اساسی در زمینههای ساختار، کارکرد و سبکهای مدیریتی خویش بودهاند. موسسات کنونی اهمیت بیشتری جهت درک و انطباقپذیری و مدیریت تغییرات محیط پیرامون قائل شدهاند و در کسب و بکارگیری دانش و اطلاعات روز به منظور بهبود عملیات و ارائه خدمات و محصولات مطلوبتر به ارباب رجوعان پیشی گرفتهاند. چنین سازمانهایی نیازمند بکارگیری سبک جدیدی از مدیریت به نام مدیریت دانش میباشند (اورمزدی ، ۱۳۸۶).
امروزه در اوضاع رقابتی پیچیده و مبهم، سازمانها در حال تغییر و تحول مستمرند. موجودیت مادی که زمانی شرط اصلی موفقیت به شمار میرفت، به سر آمده به طوری که دارایی فیزیکی نسبت به دارایی فکری در کسب برتری از اهمیت کمتری برخوردار است. به عبارت دیگر امروزه هدف تغییر به صورت عمده به شکل نرم افزاری حادث می شود نه سخت افزاری که میتوان به صورت عینی یکی از این تحولات نرم افزاری را در بکارگیری فرآیند مدیریت دانش در سازمانها مشاهده کرد (آراسته و رزقی شیرسوار،۱۳۸۹: ۷۲).
در این فصل ابتدا مبانی نظری تحقیق را تشریح و تببین میکنیم و سپس به پیشینه پژوهش حاضر میپردازیم.
[۱] .Knowledge Management (KM)
[۲] . Peter Druker
[۳] . Ibrahim Seba & Jennifer Rowley
[۴]. Firestone & Mc Allroy
لینک بالا اشتباه است
:: بازدید از این مطلب : 451
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0