سه فاز مدیریت دانش
تا به امروز مدیریت دانش حداقل سه فاز اصلی را پشت سر گذاشته است. اولین فاز در محدوده سالهای ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۰ حادث شده است. در این دوره محققان الهامات خود را در زمینه مدیریت دانش از محققانی مانند پولاینی و ویتگنستن[۱] دریافت و در آن به دنبال ارزشی بودند که از طریق شیوه کاربرد مناسب شایستگیها و مهارتهای کارکنان حاصل شود (عالم تبریز و دیگران، ۱۳۸۸: ۱۵۶).
دومین فاز در محدوده سالهای ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۷ اتفاق افتاد. انقلاب تکنولوژی اطلاعات و اینترنت منجر به ایجاد تغییرات زیادی در سازمانها گردید. در این دوره از مدیریت دانش در استفاده مجدد از دانشهای موجود و چگونگی خلق دانشهای جدیدتر استفاده گردید و برای اولین بار اصطلاحات مربوط به مدیریت دانش و سرمایههای فکری در کنفرانسها و انتشارات اروپایی و آمریکایی دیده شدند (عالم تبریز و دیگران، ۱۳۸۸: ۱۵۶).
از سال ۱۹۹۸ تا به امروز سومین فاز مدیریت دانش و سرمایههای فکری آغاز گردیده است. امروزه مهمترین عناوینی که در این زمینه دیده میشوند، عناوین مرتبط با خلق دانش و چرخه دانش است (همان منبع).
۲-۳- روند تاریخی حرکت سازمانها به سوی سازمانهای دانش مدار
در بررسی روند تاریخی حرکت سازمانها به سوی سازمانهای دانش مدار، پیتر دراکر نحوه تغییر سازمانها را به شرح زیر مطرح میکند:
پیش از آغاز جنگ جهانی، کشاورزان بزرگترین گروه کارگران هر کشور بودند، ولی حتی پیش از آن نیز، لزوم اداره کارخانهها با استفاده از کارگران «یقه آبی[۲]» احساس میشد. بنابراین، مزرعهداران شروع به ترک مزرعه به سمت کارخانهها کردند. آنان در سال ۱۹۰۰، جزء نیروی عمده اجتماعی و سازمانی شدند و به سرعت بر تعدادشان افزوده شد، به گونهای که تا اواخر دهه ۱۹۵۰، یقه آبیها، بزرگترین جوامع و سازمانهای صنعتی را تشکیل میدادند. در دهههای آخر قرن ۲۰، نیروی کار صنعتی افول کرد و این بار، کار بر پایه دانش و دانشگران اهمیت ویژهای یافت (شیخلوی،۱۳۹۰: ۱۹). براساس تقسیمبندی دراکر، پروفسور ویگ[۳](۱۹۹۹) جایگاه دانش در این چرخش عظیم را، حول محورهای گوناگون به ترتیب زیر مطرح کرده است (احمدی و صالحی، ۱۳۸۹: ۵).
اقتصاد کشاورزی: بشر اولیه که در ابتدا با شکار ارتزاق میکرد، کشاورزی را کشف کرد و به این ترتیب، نخستین مرحله اقتصادی جوامع آن زمان شکل گرفت و پس از آن بود که تولید منابع با کاشت و برداشت دانه و نیز پرورش دام و طیور آغاز شد. در این مرحله، هنوز بشر به دانش چندانی دست نیافته و مزیت رقابتی در آن، گسترش مزرعهها و تعداد بیشتر دام و طیور و نیز مهارتهایی در کشاورزی بود.
اقتصاد منابع طبیعی: در این دوره بشر منابع طبیعی را کشف و استخراج کرد. در این میان، نقش مردم، تلاش برای تسهیل تبدیل منابع به کالاهای قابل فروش و آوردن آنها به بازار بود. علاوه بر آن، گروههای کوچکی از صنعتگران همچون بناها، آهنگران، خیاطان، و نظایر آن ارائه خدمات به مشتریان را آغاز کردند. بنابراین کم کم بشر نیاز به دانش را تشخیص داد و اتحادیهها و تجمعات کوچکی از متخصصان شکل گرفت.
انقلاب صنعتی: در خلال قرن ۱۸و۱۹، تبدیل منابع طبیعی به محصولات قابل فروش و تولید محصولات در حجم زیاد به شکل فزایندهای، سازماندهی و مکانیزه و مزیت بازار سرمایهگذاری و بکارگیری افراد بیشتر شد. بنابراین برای ارائه محصولات با کیفیت و قیمت مناسب، تکنولوژی بالاتری نیاز بود. در این دوره، دانش قابل دسترسی و اهمیت آن روشن شده بود، و لیکن این امر تنها در میان برخی از صاحب نظران مطرح بود.
انقلاب محصول: در نیمه اول قرن ۲۰، توجه تولید کنندگان به موضوع دیگری جلب شد. پس از تولید محصولات با تنوع بیشتر و قیمت کمتر، ضرورت ارایه خدمات بهتر برای تولید کنندگان به شکل فزایندهای مطرح شد. در این زمان، مزیت رقابتی، ارایه محصولاتی بود که به لحاظ کاربرد و قیمت با بازار تطابق بیشتری داشته باشد. بنابراین نسبت به عصر صنعت، دانش فردی گسترش یافت و توجه به محصول و خدمات در سازمانها بیشتر شد.
انقلاب اطلاعات: در نیمه دوم قرن ۲۰، موضوعاتی چون بهینهسازی، توجه به محصول به همراه مزیت بازار و ارایه محصولات کاربردیتر با خدمات بهتر مطرح بود. با پدید آمدن فناوری اطلاعات، جمع آوری گستردهتر اطلاعات و تبادل آن بین شرکتها و تأمین کنندگان و مشتریان، بیش از پیش امکانپذیر شد به گونهای که نظامهای مدیریت کیفیت جامع[۴] و تولید بهنگام[۵]، کنترلهای خودکار و غیره، عملاً مشاهده میشد. به این ترتیب، با پدیدآمدن کارتهای اعتباری، شکل معاملات تجاری و تبادلات مالی و نقش مردم از کارهای یدی به کارهای پشت میزی تغییر یافت، اما با وجود این، هنوز کارهای کاملاً فکری و دانشی، جایگاه خود را نیافته بودند.
انقلاب دانش: در یکی دو دهه اخیر دانشمندان اذعان داشتند که اساس رقابت در حال تغییر بوده و موفقیت سازمانها به سمت میزان تأکید و توجه آنان بر دانش مرتبط است. این مساله بسیاری از سازمانهای پیشرفته را بر آن داشت تا دانش را در سازمان خود مدیریت کرده و آن را به بهترین شکل ممکن، مورد استفاده قرار دهند. همچنین تأکید و توجه بیشتر بر منابع انسانی، که تولید کنندگان و حاملان اصلی دانش در سازمان هستند، به ویژه در زمینه تسهیم دانش و فرهنگ سازمانی، که جریان دانش در داخل سازمان را شکل میداد، مورد توجه ویژهای قرار گرفت.
[۱] . Polayni & Wittgensten
[۲] . نیروهایی که با دست شان کار می کنند.
[۳] . Wiig
[۴] . Total Quality Mnagement (TQM)
[۵]. Just In Time
لینک بالا اشتباه است
:: بازدید از این مطلب : 523
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0