فصل دوم
پیشینه تحقیق
۲-۱- مقدّمه
انسان موجودی اجتماعی است و به تعامل[۱] با دیگران نیاز دارد. ما در معاشرت با دیگران اطلاعات بسیاری به دست میآوریم که به نحوی آنها را دستهبندی و منسجم میکنیم و بخشهای مهم و مفید آنها را به حافظه میسپاریم. برای داوری و قضاوت درباره دیگران باید بتوانیم این اطلاعات ذخیره شده را با هم ترکیب کنیم و به شناختی درست از دنیای اطرافمان دست یابیم. شناخت اجتماعی[۲] بیان میکند که ما چگونه به اطلاعات توجه میکنیم، آنها را ذخیره میکنیم و در موقع لزوم به یاد میآوریم (آذربایجانی، ۱۳۸۷).
انسان در زندگی اجتماعی ودر تعامل با دیگران است که خود را میشناسد و از وجود خود آگاه میشود. اما خودآگاهی[۳] او ابعاد دیگری نیز دارد که در رابطه او با محیطهای گوناگون و پیچیده شکل میگیرد، مانند محیط روانی و فیزیولوژی، محیط طبیعی، محیط اجتماعی، محیط فرهنگی[۴] که ازآنها متاثر میشود. به همین علت خودآگاهی او شامل دایرههای متعددی است، مانندآگاهی از وجود خودش، آگاهی از تعلقش به گروه، قشر یا ملیت خاص، آگاهی او از این که به شهر، منطقه یا جغرافیای طبیعی خاصی تعلق دارد (کریمی، ۱۳۸۵). اما چگونگی تعامل انسان با این محیطهای گوناگون، به مقدارزیادی، ناخودآگاه[۵] است و میزان و چگونگی روابط متقابل و تاثیر و تاثر انسان با این محیطها برای او روشن نیست (هانت[۶]، ۱۹۸۷). روانشناسی اجتماعی با مطالعه نحوه تفکر، احساس و عمل آدمی در محیطهای اجتماعی و چگونگی تأثیر متقابل محیطهای اجتماعی در اندیشهها، احساسات و اعمال وی سر و کار دارد. به همین دلیل روانشناسی اجتماعی با فرایندهای ادراک و تفسیرهای اجتماعی سر و کار دارد (لامارش[۷]، ۱۳۸۰).
[۱] – Interaction
[۲] – Social cognition
[۳] – Self-awareness
[۴] – Cultural environment
[۵] -Unconscious
[۶]– Hunt
[۷]-Lamarsh
لینک بالا اشتباه است
:: بازدید از این مطلب : 716
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0