۲-۱-۱-۲-تاریخچهی درمان ذهن آگاهی مبتنی بر شناخت درمانی
جانکباتزین، در دههی ۱۹۷۰ کلینیک کاهش استرس را در مرکز پزشکی دانشگاه ماساچوست، در ورسترن تاسیس کرد. او و همکارانش به بیش از ۰۰۰/۱۰ نفر با مشکلاتی چون بیماریهای قلبی، سرطان، مبتلایان به ایدز، درد مزمن، مشکلات معدی- رودهای وابسته به استرس، سردرد، فشارخون بالا، اختلالاتخواب، اضطراب و وحشتزدگی کمک کردهاند. حدود سال ۱۹۹۳، او کارآیی رویکردش را در بیمارانی با اختلالات اضطرابی و درد مزمن ارزیابی کرد. شواهد نشان داد که اکثریت شرکتکنندگان کاهش نشانگان روانشناختی و جسمانی را تجربه کرده بودند و نیز تغییرات عمیق مثبتی در نگرش، رفتار و ادراک آنها نسبت به خود، دیگران و جهان اطرافشان بهوجود آمده بود(محمدخانی و خانیپور،۱۳۸۴).
مارشا لینهان[۱](۱۹۹۳) برای اولین بار به ضرورت گنجاندن ذهنآگاهی به عنوان یکی از مؤلفههای اساسی درمانهای روانشناختی تأکید کرد. درمانهای مبتنی بر ذهنآگاهی و پذیرش به عنوان درمانهای موج سوم شناختی – رفتاری شناخته میشود. موج اول با درمانهای مبتنی بر مطالعات آزمایشگاهی رفتار و یادگیری ایجاد شد و نیروی برانگیزانندهی آن نارضایتی از رویکردهای روانتحلیلی به عنوان رواندرمانی در دههی ۱۹۵۰ بود. روشهای موج اول شامل شرطی عاملی، مهارتآموزی، و روشهای مبتنی بر مواجهه بودند که به طور وسیعی مورد استفاده قرار میگرفتند. موج دوم از این نیاز برآمد که لازم بود به طور مستقیم با شناختها کار شود. در این موج بر نقش فرایندهای شناختی در پدیدآیی، بقاء و درمان اختلالات روانشناختی تاکید میشود. از رویکردهای برجستهی موج دوم میتوان به شناخت درمانی بک و درمان عقلانی- عاطفی الیس اشاره کرد. هر دو رویکرد بر شناسایی و اصلاح شناختهای تحریف شده و غیرعقلانی تاکید دارند. رویکردهای موج اول و دوم با هم یکپارچه شده و مجموعهی وسیعی از درمانها تحت عنوان درمانهای شناختی – رفتاری ایجاد کردهاند(پورشریفی، زمانی، مهریار، بشارت و رجب؛۱۳۹۰).