– فرزندخواندگی در اسلام
اساس تلاش اسلام و پيغمبر(ص ) بر شکستن بتهای نفس و نابود کردن بسياری از معيارهای غلط دوران جاهليت و جايگزين کردن ارز شهای واقعی و کرامت های نفسانی بر مفاخر واهی قبيله ای و عشيره ای و برتری دادن تقوا بر قدرت مادی و ظاهری و استقرار عدالت و ريشه کن کردن اختلاف طبقاتی استوار بود و برای نيل به اين اهداف، پيغمبر(ص) طرق مختلفی را ميپيمود و از ابزار متفاوتی استفاده میکرد. زيد بن شراحيل کلبی از قبيله بنی عبدود به روايتی برده و اسيری بود که شخصی به نام حکيم بن حزام از بازار عکاظ خريداری و در مکه به خديجه همسر پيغمبر(ص) فروخت و خديجه، زيد را به همسر خود بخشيده بود که بعد از مدتی اين غلام آزاد شد و : پيغمبر(ص) او را به فرزندخواندگی پذيرفت (امامي ۱۳۷۸، 29). بنا به روايت ديگری پيغمبر(ص) قبل از بعثت، زيد را که اسير جنگی بود شخصاً خريداری و آزاد کرده بود .در تعاليم درخشان اسلاميکه همواره ناظر به واقعيات و حقايق است سنّت فرزندخواندگی اسميبيش نيست. لذا تمام التزامات و احکام فرزند واقعی که در سنن جاهلی بر فرزندخوانده مترتب بود لغو و ابطال گرديد و مقرر شد تماميفرزندخوانده های موجود در زمان تشريع اين حکم، به نام پدر و مادرهای واقعی خود خوانده شوند نه به نام پدرخوانده يا مادرخوانده. مسلمين نيز از تاريخ نزول آيات۴ و ۵ سوره احزاب زيد را به نام پدر واقعی او زيد بن حارثه صدا میکردند. به تبع احکاميکه مربوط به فرزندخواندگی بود مانند توارث و ايجاد خويشاوندی و نفقه و امثال آن جملگی لغو گرديد.با توجه به آنچه گفته شد، ممکن است تصور شود که فرزندخواندگی در اسلام به طور کلی منسوخ شده است، ولی به نظر میرسد با توجه به دلايل زير برداشت فوق مخدوش باشد:اولاً: در حقوق اسلام فرزندخواندگی وداشتن فرزندخوانده ممنوع نشده و نمیتوان دليل محکميبر ممنوعيت آن ارائه کرد.ثانياً: آيات ۴ و ۳۷ سوره احزاب در مقام بيان واقعيت است تا آنچه خلاف حقيقت در ذهن مردم نسبت به فرزندان واقعی و فرزندخواندگان به وجود آمده بود تفکيک و متمايز گردد و تفاوت دو نوع فرزند روشن شود؛لذا شارع در مقام الغاي فرزندخواندگان نبوده است.ثالثاً: اگربا توجه به آيات ۴ و ۳۷ مذکور، ترديدی در اباحه و حرمت فرزندخواندگی به وجود آيد، طبق قاعده عقلی و شرعی اصاله الاباحه، داشتن فرزندخوانده امری مباح است.رابعاً: تغيير آثار حقوقی فرزندخواندگی مرسوم در دوره جاهليت دلالت بر نسخ کامل آن ندارد.خامساً: پيغمبر(ص ) بعد ازنزول آيات مربوط به فرزندخواندگی، زيد را از خانواده خود طرد نکردو هيچ گونه اخلالی در روابط عاطفی موجود بين زيد وپيغمبر(ص) تا زمانی که زيد در قيد حيات بود به وجود نيامد که خود دلالت بر وجود و بقای اين نهاد حقوقی است (امامي،1378: 30).اگر برای بررسی فرزندخواندگی يا نهاد مشابه آن به کتب فقهی مراجعه کنيم، در باب اولاد يا نسب، چنين بحثی را نخواهيم يافت. دليل آن هم واضح است، چون از نظر فقهای شيعه و سنی، فرزندخواندگی رابطه نسبی ايجادنميکند و فرزندخوانده هم فرزند محسوب نميشود. نهادی مشابه فرزندخواندگی در اسلام وضع شده است که دارای کارکرد است. کمک به « حمايت از اطفال بی سرپرست » ديگری يعنی يتيمان و اطفال بی سرپرست در اسلام بسيار مورد توجه قرار گرفته است و توصيه های اخلاقی بسياری در خصوص آن صادر شده است. ولی احکام خاص اطفال بی سرپرست کتب فقهی در باب « لقيط»آمده است. فقها معمولاً لقطه را درسه بحث مورد توجه قرار میدهند: لقيط (طفل گمشده)، لقطه لقيط طفلی است که (شی گمشده) و ضاله (حيوان گمشده )او را ترک نموده اند و کسی کافل و سرپرست او نميباشد و . خودش هم نميتواند وسايل زندگی خودش را تأمين کند التقاط، يعنی برداشتن طفل متروک، مستحب است و اگر طفل در معرض خطر باشد، واجب است. ولی به هر حال اگر کسی طفل را برداشت و قبول کرد، نفقه طفل بر او واجب ميشود که ابتدا از اموال لقيط يا از اموال وقفی بر لقيط با اجازه حاکم و در مرحله بعد از اموال پيدا کننده پرداخت ميشود و اگر بی چيز بود از بيت المال به دستور حاکم اسلاميپرداخت ميشود. البته اگر ملتقط از اموال خودش انفاق کرد و قصد تبرع نداشت، در صورت پولدار شدن طفل میتواند به او رجوع کند، سرپرستی لقيط از جهت حفظ جان يک انسان و حضانت طفل بی سرپرست بر هر مسلمان واجب کفايی است.
درخصوص مفهوم لقيط بايد توجه داشت لقيط صرفاً به معنای طفل گمشده نيست بلکه طفل گمشده ای است که سرپرست ندارد. (کل صبی ضائع لا کافل له) (محقق حلي ۱۳۷۷، 283 :3)بنا بر نظر شهيدثانی، گمشده معلوم النسب حکم لقيط را ندارد و بايد او را به پدرش تحويل داد(شهيدثاني بي تا، 461:12). البته سرپرستی چنين طفلی هم تا پيدا شدن پدر و مادرش واجب است ولی لقيط محسوب نميشود. صاحب جواهر عقيده دارد طفل معلوم النسب هم میتواند لقيط محسوب شود، چرا که طفل رها شده برای پيداکننده اش مجهول النسب است. البته با وجود پدر، جدّ پدری يا مادر يا غير آنها از کسانی که حضانت بر آنها واجب است، عنوان لقيط بر چنين طفلی صدق نميکندبا اين تعريف مشخص ميشود، سه شرط برای لقيط لازم است: ۱-گم شده باشد؛ ۲- نتواند مستقلاً زندگی کند؛ ۳ -بدون سرپرست باشد.بنابراين در فقه اسلامياحکام لقيط فقط شامل اطفالی میشود که به تنهايی قادر به زندگی مستقل نيستند، البته شايد بتوان با توجه به شرايط اجتماعی امروز اين حکم را تا نوجوانانی که به سن رشد نرسيده اند و بدون سرپرست هستند تعميم داد، چرا که اگرچه اين افراد بالغ هستند ولی عملاً نميتوانند مستقل زندگی کنند.در کتب فقهی برای ملتقط يا،به عبارت ديگر، سرپرست شروطی تعيين شده است، از جمله: بلوغ، عقل، آزاد بودن، مسلمان بودن. در مورد شرط بودن رشد و عدالت نظرات اختلافی است ولی اگر فسق او اثبات شد حاکم طفل را از او گرفته و به ديگری ميسپارد. اين شروط خود بيانگر کارکرد سرپرستی و حمايتی احکام لقيط در اسلام است، چرا که اگر لقيط گمشده بود و ملتقط يابنده، گذاشتن شرط برای يابنده معنايی نداشت، مگر آنکه منظور از ملتقط سرپرست باشد که وضع چنين شروطی برای حمايت از طفل مطلوب است (محلاتی 1386، 12).
لینک بالا اشتباه است
:: بازدید از این مطلب : 537
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0