مشکلات و موانع :
لازم به ذکر میباشد که در ابتدا هنگامی که این موضوع پژوهش با توجه به مقالات و منابعی که مطالعه شد در ذهن اینجانب به وجود آمد روش تحقیق مدنظر من اینگونه بود که با استفاده از آزمونهای روانشناسی از جمله آزمون چند محوری میلون و… شخصیت و نوع اختلال روانی مجرمین بیمار تشخیص داده شود و سپس تجزیه و تحلیل روی دادهها صورت پذیرد. این روش مستلزم این بود که جامعه آماری مورد مطالعه و نمونه مورد نظر در دسترس باشند تا بتوانند مورد آزمون قرار بگیرند، در این راستا با صحبتهایی که اینجانب با روانپزشکان و روانشناسان بیمارستان حجازی و این سینا انجام دادم به این نتیجه رسیدیم که مشکلی که وجود دارد این است که برای رسیدن به نتیجهای با احتمال ضریب خطا کمتر، میبایست تعداد جامعه آماری و پیرو آن تعداد نمونه مورد نیاز برای پژوهش بالا باشد تا بتوان با استفاده از آزمونهای روانشناسی به نتیجه مورد نظر رسید. اما با توجه به وضعیت این بیماران، که در اکثر موارد یا قابلیت درک و اجرا آزمون را نداشتند، یا به این دلیل که سود و منفعتی برای ایشان نداشت در نتیجه تمایلی به اجرا آزمون ندارند و یا کسانی که بهبود نسبی یافتهاند مرخص شده و در دسترس نمیباشند و در نهایت تعداد افراد مورد آزمون در بازه زمانی حداکثر 6ماهه، حداکثر به 10 یا 15نفر میرسید که این تعداد به هیچ عنوان قابل اعتماد و به تبع آن قابل تعمیم به جامعه بزرگتر نبود.
سپس استفاده از پروندههای طبی و قانونی بیماران که در بخش مدارک پزشکی و بایگانی بیمارستان موجود میباشد مورد توجه اینجانب قرار گرفت که در ابتدا بسیار روش ساده و سهل الوصولی در نظر من بود که به راحتی میتوانم با استفاده از آنها اطلاعات و دادههای مورد نظر را جمع آوری کنم. به این دلیل با صحبتهایی که با اساتید راهنما و مشاور پیرو این موضوع انجام شد این روش جمع آوری اطلاعات برای انجام این پژوهش به تصویب رسید.
اینجانب پس از کسب مجوز از مراجع ذی صلاح برای استفاده از پروندههای بیماران (به دلیل محرمانه بودن اطلاعات شخصی آنان) و دادن تعهد برای محرمانه ماندن اسامی و مشخصات بیماران در این پژوهش، به بخش مدارک پزشکی و بایگانی بیمارستان مراجعه کرده و متوجه شدم که برای دستیابی به پروندههای مجرمین بیمار که با نامه دادگاه و باتفاق مآمور به بیمارستان مراجعه کرده بودند نیز مشکلات بسیاری پیش رو قرار دارد.
یکی از این مشکلات و موانع، صرفنظر از محیط نامناسب بیمارستان روان برای یک خانم؛ نگهداری و بایگانی اطلاعات و پروندههای مجرمین بیمار از بیماران غیرمجرم بود که به درستی و به طریق سیستماتیک جمع آوری نشده بودند و در نهایت برای بدست آوردن پروندههای مجرمین میبایست در میان میلیونها عنوان پرونده به دنبال نمونه مورد نظر گشت. این جستجو زمان بسیاری را طلب میکرد ولی با همکاری و مساعدت صمیمانه پرسنل بایگانی و مدارک پزشکی بیمارستان، با توجه به حجم بالای کاری که داشتند این جستجو انجام شد و سپس پروندهها در اختیار اینجانب قرار گرفت.
پس از دریافت پروندهها و با توجه به مسائلی که برای اطلاعات محرمانه بیماران وجود داشت و پروندهها نمیتوانست از بایگانی خارج و عکس یا کپی برداری شود. از دیگر مشکلاتی که پیش رو قرار داشت دشواریهایی بود که حین مطالعه پزشکی پروندهها به وجود آمد، با توجه به اینکه رشته اینجانب حقوق میباشد و با اصلاحات روانپزشکی آشنایی چندانی نداشتم، برای دریافتن اطلاعات و تشخیص بیماریها، جناب آقای دکتر منطقی؛ استاد مشاور من در این پژوهش، کمکهای بسیاری به من نمودند و در نهایت با حول و قوه الهی اطلاعات مورد نیاز جمع آوری شد و تجزیه و تحلیل آماری روی اطلاعات صورت گرفت و پژوهش پیش رو نتیجه حدود 5 ماه زحمت و تلاش اینجانب و اساتید راهنما و مشاور میباشد. امید است که بتوانم در جهت پیشرفت و ارتقا سطح بهداشت روانی کشورم سهیم باشم.
ی ) ساماندهی پژوهش :
در این پژوهش به بررسی و شناخت انواع اختلالات روانی در مجرمین بیمارستان حجازی مشهد و رابطه این اختلالات با جرایم ارتکابی آنها پرداخته میشود. بدین جهت؛ این پژوهش در دو بخش ساماندهی میشود، در بخش اول که شامل دو فصل مجزا میباشد در ابتدا مباحث نظری و تئوریهای مرتبط با جرم بررسی میشود و سپس در فصل دوم به علایم و نشانههای بیماریها بر پایه طبقه بندی انجمن روانپزشکان آمریکا[1] پرداخته شده و در سه گفتار طبقهبندی میشود. در گفتار اول با توجه به رابطه تنگاتنگ اختلالات شخصیتی با پدیده جرمزایی، انواع و ویژگیهای هریک از این اختلالات در سه خوشه تبیین میشوند. در گفتار دوم اختلالات روانی به جزء اختلالات شخصیت، با توجه به زمان ظاهر شدن نشانه ها در افراد طبقه بندی شده و در پانزده بند به ترتیب بیان میشوند و در نهایت در گفتار سوم سایر حالات روانی که در جرم زایی مؤثر هستند تشریح میشوند.
در بخش دوم که مشتمل بر دو فصل میباشد، ابتدا در فصل اول به بررسی انواع روشهای تحقیق در علوم انسانی به صورت مختصر پرداخته شده و در نهایت روش تحقیق مورد استفاده در این پژوهش تبیین میشود. سپس در فصل دوم، نتایج بررسیهای صورت گرفته روی پروندههای بیماران مجرم و بیماران غیرمجرم بستری شده در بیمارستان حجازی مشهد بیان میشوند و با استفاده از روشهای آماری، جداول و نمودارها، به تجزیه و تحلیل نتایج این تحقیقات و رد و تآیید فرضیات این پژوهش پرداخته میشود تا به صورت عملی اختلالات روانی جرمزا و میزان تآثیرگذاری آنها در ارتکاب جرم توسط افراد تعیین شده و همچنین رابطه این اختلالات روانی با جرم ارتکابی آنها مشخص شود. در نهایت در قسمت پایانی این پژوهش نتیجه گیری و ارائه پیشنهادات مورد نظر تبیین میشود. امید است که در پایان این پژوهش بتوانیم با شناخت بهتر نسبت به شرایط و ویژگیهای روانی این نوع مجرمین، به اعمال بهترین تدابیر پیشگیرانه برسیم و گامی در جهت ارتقاء سطح بهداشت روانی جامعه و کاهش آمار جرایم این نوع مجرمین برداریم؛ انشاالله .
بخش اول . اختلالات روانی و رابطه آن با بزهکاری
فصل اول : نظریههای مرتبط با بزهکاری
این پرسش همیشه برای صاحبنظران مطرح بوده که چرا برخی مردم مرتکب قانون شکنی و جنایت میشوند حال آنکه دیگران مرتکب چنین اعمالی نمیشوند. دیدگاههای موجود را می توان در چند گروه عمده طبقه بندی کرد:
1 – بزهکاری جنبه ارثی و ذاتی دارد: این دیدگاه که قدیمیترین نظریه مرتبط با ارتکاب جرم میباشد معتقد است که ” گرگ زاده عاقبت گرگ میشود گرچه که با آدمی بزرگ شود ” و عقیده دارد که ژنتیک و تآثیرات آن در رفتار و منش افراد همواره اثبات شده و غیرقابل انعطاف میباشند. ” سزار لومبروزو [2] ” که به سبب تحقیقات علمی و تجربی متعدد در علم جرمشناسی، لقب “پدر جرمشناسی جدید” را به خود اختصاص دادهاست نیز معتقد بود که در افراد جنایتکار برخی ویژگیهای فیزیکی خاصی همچون فکهای قوی، صورتی خشن و در عین حال دارای بهرههای هوشی پایینتر از متوسط وجود دارد که آنها را بیش از سایرین به سمت ارتکاب انواع جرایم سوق میدهد. چنانچه بزهکاری را یک عنصر موروثی بدانیم بنابراین اینطور نتیجه میشود که بزهکاری در بعضی خانوادهها که دارای ویژگیهای جسمی مشابه هستند بیشتر باشد یعنی اینکه میانگین تعداد فرزندان والدین مجرم بیش از والدین غیرمجرم است؛ طبق گزارشهای ” اوسبورن [3] ” و ” وست [4] ” (1979) : «نزدیک به 40درصد فرزندان والدین بزهکار مرتکب بزهکاری شده بودند در صورتی که این مقایسه با والدین غیر بزهکار فقط 13درصد بود» (پوت واین و سامونز، 1972، ص 51).
2 – اعمال و رفتار افراد همواره از آموزش و یادگیری ناشی میشود: طبق این دیدگاه شرایط محیطی و اکتسابی همچون خانواده، دوستان و … که فرد در طول زندگی با آنها در ارتباط میباشد مؤثرترین عامل در ایجاد رفتارهای بزهکارانه و یا برعکس اخلاقی در افراد محسوب میشود (فدائی، 1375، ص 8).
3 – «شرایط و اوضاع و احوال اجتماعی-اقتصادی پدیدآورنده بزهکاری است: طبق این دیدگاه عواملی همچون فقر و یا برعکس ثروت زیاد، محرومیت، تبعیض، بیسوادی و فرهنگ عموم جامعه میتواند در گسترش خشونت و جنایت مؤثر باشد» (همان، 1375، ص 9).
4 – عوامل روانشناختی، بیماریها و اختلالات شدید روانی (روانپریشی) در بزهکاری افراد مؤثرند: این دیدگاه بیان میکند که تعارضات روانی، ضربات مغزی و صدمات ناشی از آنها که سلامت روانی افراد را تهدید میکنند در ارتکاب بزهکاری در افراد نقش مهمی دارند (همان، 1375، ص 9).
5 – نقش بزهدیده یا مجنیعلیه در پدید آمدن بزه اهمیت دارد. طبق این دیدگاه رفتار یک فرد ممکن است وی را در معرض رفتار مجرمانه از سوی دیگری قرار دهد. این دیدگاه نیز ارتباط میان عوامل روانی با پدیده جرمزایی را بیان میکند و به نقش مهم و تآثیرگذار مسائل روانشناسی و روانپزشکی جنایی در برخورد با بزه و کاهش آمار جرایم اشاره دارد (همان، 1375، ص 11-10).
در مکاتب مختلف روانشناسی تیپها یا صفات شخصیتی توصیفهای گوناگون دارند. «برخی تمام اعمالی که یک فرد انجام میدهد را اختصاصی میدانند که به طور مجزا آموخته میشود و به شیوهای با یکدیگر ترکیب نمیشوند که بتوان صفات یا تیپها را از آن استنباط کرد و لذا مفروض دانستن هرگونه مفهومی مانند شخصیت را نمیتوان الزامی دانست و گروهی دیگر معتقدند فعالیتها و اعمال مختلف قطعآ در مقولههای گسترده و کلی که صفات و تیپهای شخصیتی از آنها ناشی میشوند با یکدیگر ارتباط دارند و مفهوم شخصیت در روانشناسی کاملآ ضروری است. طرفداران نظریه نخست بر این باورند که رفتارهای انسان حاصل یادگیری است و این موضوع که بدون یادگیری هیچ رفتاری، بجز رفلکسهای غیرارادی بدوی، امکان وقوع ندارند حقیقتی غیرقابل تردید است. اما نظریه دوم باعث میشود که در میان افرادی که درعمل به احکام جامعه خود؛ اعم از قوانین مدون و یا غیرمدون، تخلف میکنند در جستجو شباهتها باشیم و در نهایت به این نتیجه میرسیم که علت این امر که چرا برخی از مردم به ارتکاب اعمال مجرمانه وسوسه میشوند درحالی که دیگران اینگونه نیستند را به گونهای نظامدار درک کنیم» (صابری و محمدی، 1384، ص 65).
برای درک بهتر لازم است نتایج پژوهشی که در کانادا توسط ” هابز[5] ” و ” تیلمن[6] ” روی گروهی از رانندگان که مکررآ تصادف میکنند و گروهی دیگر که تصادف نکرده بودند انجام شده را بیان کنیم که در نهایت مشخص شد که «از گروه نخست 34درصد قبلآ در دادگاهها محاکمه شده بودند، درحالی که از گروه دوم فقط پای یک درصد افراد به دادگاه کشیده شده بود؛ همچنین از گروه اول 17درصد در دادگاههای نوجوانان سابقه محکومیت داشتند درحالی که این آمار برای گروه دوم 2/1درصد بود. از گروه اول 18درصد برای مؤسسات اجتماعی و 14درصد برای درمانگاههای بیماریهای مقاربتی افرادی شناخته شده بودند ولی در گروه دوم بین صفر تا یک درصد از افراد با این مؤسسات آشنایی داشتند. سپس شخصیت رانندگان مستعد تصادف مورد بررسی قرار گرفت و این نتیجه بدست آمد که نسبتهای نامعلومی از افراد دارای صفات پرخاشگری، بی باکی و جامعهستیزی بوده و نسبت بزرگی از افراد این گروه به اختلالات رواننژندی مبتلا بودهاند و اینها صفاتی هستند که در میان مجرمین با وفور بیشتری مشاهده میشوند» (همان، 1384، ص 66-67). در نهایت به نظر میرسد که رفتار انسان باید از دیدگاه کلی مورد ارزیابی قرار گیرد و کلیت رفتار انسان با شخصیت او در ارتباط است.
«انسان همیشه محصول شخصیت خود و موقعیتی است که در آن زندگی میکند» (کینیا، 1376، ص 88). واژه “شخصیت[7]” در حیطه روانشناسی، جامعه شناسی و روانپزشکی بدون اغراق بیشترین و متنوع ترین تعاریف را به خود اختصاص دادهاست و تقریبا هر نویسندهای دیدگاه خاص خود را دارد. بدین ترتیب بدیهی میباشد که پافشاری بر یک تعریف خاص عاقلانه نیست. روانشناسی علم مطالعه رفتار میباشد و برای هر فرد نوعی مبنای زمینه ساز وجود دارد که نافذ و پایدار است و میتوان این مبنا را همان “شخصیت” یا از دید برخی نویسندگان “منش” نامید. (لازم به ذکر است که میان واژههای شخصیت و منش[8] تفاوتهایی وجود دارد ولی از حوصله این بحث خارج میباشد). منش در نظر ” دکتر کینیا ” عبارت است از اینکه « هر فرد در برابر محرک واحدی، واکنشی مخصوص به خود بروز میدهد که معرف شخصیت و منش خاص اوست که این جنبه اختصاصی شخصیت هرکس، همان ” منش ” اوست که از منش کسان دیگر متمایز است (همان، 1376، ص 8) ». برخی دیگر منش را اینگونه تعریف میکنند: «منش همان شخصیت آرمانی یا عملی است که عوامل اخلاقی و فرهنگی در آن سهیم و دخیل شده و رفتار فردی را به گونهای خاص جهت داده و رهبری میکنند … منش یک انسان میتواند خوب یا بد باشد که آن را از اعمال و رفتارش میسنجند و درباره او قضاوت میکنند و معیارهای خوبی یا بدی معمولآ مجموع انعکاسهای قواعد اخلاقی و مذهبی اکتسابی در رفتار است» (فدائی، 1375؛ ص 8-12) “. آدلر[9] نیز عقیده دارد «که شخصیت همان سبک زندگی است، سبک خاصی که هرکس برای کنار آمدن با محیط به کار میبندد» (آشتیانی، 1392، ص 18).
مشکلات و موانع :
لازم به ذکر میباشد که در ابتدا هنگامی که این موضوع پژوهش با توجه به مقالات و منابعی که مطالعه شد در ذهن اینجانب به وجود آمد روش تحقیق مدنظر من اینگونه بود که با استفاده از آزمونهای روانشناسی از جمله آزمون چند محوری میلون و… شخصیت و نوع اختلال روانی مجرمین بیمار تشخیص داده شود و سپس تجزیه و تحلیل روی دادهها صورت پذیرد. این روش مستلزم این بود که جامعه آماری مورد مطالعه و نمونه مورد نظر در دسترس باشند تا بتوانند مورد آزمون قرار بگیرند، در این راستا با صحبتهایی که اینجانب با روانپزشکان و روانشناسان بیمارستان حجازی و این سینا انجام دادم به این نتیجه رسیدیم که مشکلی که وجود دارد این است که برای رسیدن به نتیجهای با احتمال ضریب خطا کمتر، میبایست تعداد جامعه آماری و پیرو آن تعداد نمونه مورد نیاز برای پژوهش بالا باشد تا بتوان با استفاده از آزمونهای روانشناسی به نتیجه مورد نظر رسید. اما با توجه به وضعیت این بیماران، که در اکثر موارد یا قابلیت درک و اجرا آزمون را نداشتند، یا به این دلیل که سود و منفعتی برای ایشان نداشت در نتیجه تمایلی به اجرا آزمون ندارند و یا کسانی که بهبود نسبی یافتهاند مرخص شده و در دسترس نمیباشند و در نهایت تعداد افراد مورد آزمون در بازه زمانی حداکثر 6ماهه، حداکثر به 10 یا 15نفر میرسید که این تعداد به هیچ عنوان قابل اعتماد و به تبع آن قابل تعمیم به جامعه بزرگتر نبود.
سپس استفاده از پروندههای طبی و قانونی بیماران که در بخش مدارک پزشکی و بایگانی بیمارستان موجود میباشد مورد توجه اینجانب قرار گرفت که در ابتدا بسیار روش ساده و سهل الوصولی در نظر من بود که به راحتی میتوانم با استفاده از آنها اطلاعات و دادههای مورد نظر را جمع آوری کنم. به این دلیل با صحبتهایی که با اساتید راهنما و مشاور پیرو این موضوع انجام شد این روش جمع آوری اطلاعات برای انجام این پژوهش به تصویب رسید.
اینجانب پس از کسب مجوز از مراجع ذی صلاح برای استفاده از پروندههای بیماران (به دلیل محرمانه بودن اطلاعات شخصی آنان) و دادن تعهد برای محرمانه ماندن اسامی و مشخصات بیماران در این پژوهش، به بخش مدارک پزشکی و بایگانی بیمارستان مراجعه کرده و متوجه شدم که برای دستیابی به پروندههای مجرمین بیمار که با نامه دادگاه و باتفاق مآمور به بیمارستان مراجعه کرده بودند نیز مشکلات بسیاری پیش رو قرار دارد.
یکی از این مشکلات و موانع، صرفنظر از محیط نامناسب بیمارستان روان برای یک خانم؛ نگهداری و بایگانی اطلاعات و پروندههای مجرمین بیمار از بیماران غیرمجرم بود که به درستی و به طریق سیستماتیک جمع آوری نشده بودند و در نهایت برای بدست آوردن پروندههای مجرمین میبایست در میان میلیونها عنوان پرونده به دنبال نمونه مورد نظر گشت. این جستجو زمان بسیاری را طلب میکرد ولی با همکاری و مساعدت صمیمانه پرسنل بایگانی و مدارک پزشکی بیمارستان، با توجه به حجم بالای کاری که داشتند این جستجو انجام شد و سپس پروندهها در اختیار اینجانب قرار گرفت.
پس از دریافت پروندهها و با توجه به مسائلی که برای اطلاعات محرمانه بیماران وجود داشت و پروندهها نمیتوانست از بایگانی خارج و عکس یا کپی برداری شود. از دیگر مشکلاتی که پیش رو قرار داشت دشواریهایی بود که حین مطالعه پزشکی پروندهها به وجود آمد، با توجه به اینکه رشته اینجانب حقوق میباشد و با اصلاحات روانپزشکی آشنایی چندانی نداشتم، برای دریافتن اطلاعات و تشخیص بیماریها، جناب آقای دکتر منطقی؛ استاد مشاور من در این پژوهش، کمکهای بسیاری به من نمودند و در نهایت با حول و قوه الهی اطلاعات مورد نیاز جمع آوری شد و تجزیه و تحلیل آماری روی اطلاعات صورت گرفت و پژوهش پیش رو نتیجه حدود 5 ماه زحمت و تلاش اینجانب و اساتید راهنما و مشاور میباشد. امید است که بتوانم در جهت پیشرفت و ارتقا سطح بهداشت روانی کشورم سهیم باشم.
ی ) ساماندهی پژوهش :
در این پژوهش به بررسی و شناخت انواع اختلالات روانی در مجرمین بیمارستان حجازی مشهد و رابطه این اختلالات با جرایم ارتکابی آنها پرداخته میشود. بدین جهت؛ این پژوهش در دو بخش ساماندهی میشود، در بخش اول که شامل دو فصل مجزا میباشد در ابتدا مباحث نظری و تئوریهای مرتبط با جرم بررسی میشود و سپس در فصل دوم به علایم و نشانههای بیماریها بر پایه طبقه بندی انجمن روانپزشکان آمریکا[1] پرداخته شده و در سه گفتار طبقهبندی میشود. در گفتار اول با توجه به رابطه تنگاتنگ اختلالات شخصیتی با پدیده جرمزایی، انواع و ویژگیهای هریک از این اختلالات در سه خوشه تبیین میشوند. در گفتار دوم اختلالات روانی به جزء اختلالات شخصیت، با توجه به زمان ظاهر شدن نشانه ها در افراد طبقه بندی شده و در پانزده بند به ترتیب بیان میشوند و در نهایت در گفتار سوم سایر حالات روانی که در جرم زایی مؤثر هستند تشریح میشوند.
در بخش دوم که مشتمل بر دو فصل میباشد، ابتدا در فصل اول به بررسی انواع روشهای تحقیق در علوم انسانی به صورت مختصر پرداخته شده و در نهایت روش تحقیق مورد استفاده در این پژوهش تبیین میشود. سپس در فصل دوم، نتایج بررسیهای صورت گرفته روی پروندههای بیماران مجرم و بیماران غیرمجرم بستری شده در بیمارستان حجازی مشهد بیان میشوند و با استفاده از روشهای آماری، جداول و نمودارها، به تجزیه و تحلیل نتایج این تحقیقات و رد و تآیید فرضیات این پژوهش پرداخته میشود تا به صورت عملی اختلالات روانی جرمزا و میزان تآثیرگذاری آنها در ارتکاب جرم توسط افراد تعیین شده و همچنین رابطه این اختلالات روانی با جرم ارتکابی آنها مشخص شود. در نهایت در قسمت پایانی این پژوهش نتیجه گیری و ارائه پیشنهادات مورد نظر تبیین میشود. امید است که در پایان این پژوهش بتوانیم با شناخت بهتر نسبت به شرایط و ویژگیهای روانی این نوع مجرمین، به اعمال بهترین تدابیر پیشگیرانه برسیم و گامی در جهت ارتقاء سطح بهداشت روانی جامعه و کاهش آمار جرایم این نوع مجرمین برداریم؛ انشاالله .
بخش اول . اختلالات روانی و رابطه آن با بزهکاری
فصل اول : نظریههای مرتبط با بزهکاری
این پرسش همیشه برای صاحبنظران مطرح بوده که چرا برخی مردم مرتکب قانون شکنی و جنایت میشوند حال آنکه دیگران مرتکب چنین اعمالی نمیشوند. دیدگاههای موجود را می توان در چند گروه عمده طبقه بندی کرد:
1 – بزهکاری جنبه ارثی و ذاتی دارد: این دیدگاه که قدیمیترین نظریه مرتبط با ارتکاب جرم میباشد معتقد است که ” گرگ زاده عاقبت گرگ میشود گرچه که با آدمی بزرگ شود ” و عقیده دارد که ژنتیک و تآثیرات آن در رفتار و منش افراد همواره اثبات شده و غیرقابل انعطاف میباشند. ” سزار لومبروزو [2] ” که به سبب تحقیقات علمی و تجربی متعدد در علم جرمشناسی، لقب “پدر جرمشناسی جدید” را به خود اختصاص دادهاست نیز معتقد بود که در افراد جنایتکار برخی ویژگیهای فیزیکی خاصی همچون فکهای قوی، صورتی خشن و در عین حال دارای بهرههای هوشی پایینتر از متوسط وجود دارد که آنها را بیش از سایرین به سمت ارتکاب انواع جرایم سوق میدهد. چنانچه بزهکاری را یک عنصر موروثی بدانیم بنابراین اینطور نتیجه میشود که بزهکاری در بعضی خانوادهها که دارای ویژگیهای جسمی مشابه هستند بیشتر باشد یعنی اینکه میانگین تعداد فرزندان والدین مجرم بیش از والدین غیرمجرم است؛ طبق گزارشهای ” اوسبورن [3] ” و ” وست [4] ” (1979) : «نزدیک به 40درصد فرزندان والدین بزهکار مرتکب بزهکاری شده بودند در صورتی که این مقایسه با والدین غیر بزهکار فقط 13درصد بود» (پوت واین و سامونز، 1972، ص 51).
2 – اعمال و رفتار افراد همواره از آموزش و یادگیری ناشی میشود: طبق این دیدگاه شرایط محیطی و اکتسابی همچون خانواده، دوستان و … که فرد در طول زندگی با آنها در ارتباط میباشد مؤثرترین عامل در ایجاد رفتارهای بزهکارانه و یا برعکس اخلاقی در افراد محسوب میشود (فدائی، 1375، ص 8).
3 – «شرایط و اوضاع و احوال اجتماعی-اقتصادی پدیدآورنده بزهکاری است: طبق این دیدگاه عواملی همچون فقر و یا برعکس ثروت زیاد، محرومیت، تبعیض، بیسوادی و فرهنگ عموم جامعه میتواند در گسترش خشونت و جنایت مؤثر باشد» (همان، 1375، ص 9).
4 – عوامل روانشناختی، بیماریها و اختلالات شدید روانی (روانپریشی) در بزهکاری افراد مؤثرند: این دیدگاه بیان میکند که تعارضات روانی، ضربات مغزی و صدمات ناشی از آنها که سلامت روانی افراد را تهدید میکنند در ارتکاب بزهکاری در افراد نقش مهمی دارند (همان، 1375، ص 9).
5 – نقش بزهدیده یا مجنیعلیه در پدید آمدن بزه اهمیت دارد. طبق این دیدگاه رفتار یک فرد ممکن است وی را در معرض رفتار مجرمانه از سوی دیگری قرار دهد. این دیدگاه نیز ارتباط میان عوامل روانی با پدیده جرمزایی را بیان میکند و به نقش مهم و تآثیرگذار مسائل روانشناسی و روانپزشکی جنایی در برخورد با بزه و کاهش آمار جرایم اشاره دارد (همان، 1375، ص 11-10).
در مکاتب مختلف روانشناسی تیپها یا صفات شخصیتی توصیفهای گوناگون دارند. «برخی تمام اعمالی که یک فرد انجام میدهد را اختصاصی میدانند که به طور مجزا آموخته میشود و به شیوهای با یکدیگر ترکیب نمیشوند که بتوان صفات یا تیپها را از آن استنباط کرد و لذا مفروض دانستن هرگونه مفهومی مانند شخصیت را نمیتوان الزامی دانست و گروهی دیگر معتقدند فعالیتها و اعمال مختلف قطعآ در مقولههای گسترده و کلی که صفات و تیپهای شخصیتی از آنها ناشی میشوند با یکدیگر ارتباط دارند و مفهوم شخصیت در روانشناسی کاملآ ضروری است. طرفداران نظریه نخست بر این باورند که رفتارهای انسان حاصل یادگیری است و این موضوع که بدون یادگیری هیچ رفتاری، بجز رفلکسهای غیرارادی بدوی، امکان وقوع ندارند حقیقتی غیرقابل تردید است. اما نظریه دوم باعث میشود که در میان افرادی که درعمل به احکام جامعه خود؛ اعم از قوانین مدون و یا غیرمدون، تخلف میکنند در جستجو شباهتها باشیم و در نهایت به این نتیجه میرسیم که علت این امر که چرا برخی از مردم به ارتکاب اعمال مجرمانه وسوسه میشوند درحالی که دیگران اینگونه نیستند را به گونهای نظامدار درک کنیم» (صابری و محمدی، 1384، ص 65).
برای درک بهتر لازم است نتایج پژوهشی که در کانادا توسط ” هابز[5] ” و ” تیلمن[6] ” روی گروهی از رانندگان که مکررآ تصادف میکنند و گروهی دیگر که تصادف نکرده بودند انجام شده را بیان کنیم که در نهایت مشخص شد که «از گروه نخست 34درصد قبلآ در دادگاهها محاکمه شده بودند، درحالی که از گروه دوم فقط پای یک درصد افراد به دادگاه کشیده شده بود؛ همچنین از گروه اول 17درصد در دادگاههای نوجوانان سابقه محکومیت داشتند درحالی که این آمار برای گروه دوم 2/1درصد بود. از گروه اول 18درصد برای مؤسسات اجتماعی و 14درصد برای درمانگاههای بیماریهای مقاربتی افرادی شناخته شده بودند ولی در گروه دوم بین صفر تا یک درصد از افراد با این مؤسسات آشنایی داشتند. سپس شخصیت رانندگان مستعد تصادف مورد بررسی قرار گرفت و این نتیجه بدست آمد که نسبتهای نامعلومی از افراد دارای صفات پرخاشگری، بی باکی و جامعهستیزی بوده و نسبت بزرگی از افراد این گروه به اختلالات رواننژندی مبتلا بودهاند و اینها صفاتی هستند که در میان مجرمین با وفور بیشتری مشاهده میشوند» (همان، 1384، ص 66-67). در نهایت به نظر میرسد که رفتار انسان باید از دیدگاه کلی مورد ارزیابی قرار گیرد و کلیت رفتار انسان با شخصیت او در ارتباط است.
«انسان همیشه محصول شخصیت خود و موقعیتی است که در آن زندگی میکند» (کینیا، 1376، ص 88). واژه “شخصیت[7]” در حیطه روانشناسی، جامعه شناسی و روانپزشکی بدون اغراق بیشترین و متنوع ترین تعاریف را به خود اختصاص دادهاست و تقریبا هر نویسندهای دیدگاه خاص خود را دارد. بدین ترتیب بدیهی میباشد که پافشاری بر یک تعریف خاص عاقلانه نیست. روانشناسی علم مطالعه رفتار میباشد و برای هر فرد نوعی مبنای زمینه ساز وجود دارد که نافذ و پایدار است و میتوان این مبنا را همان “شخصیت” یا از دید برخی نویسندگان “منش” نامید. (لازم به ذکر است که میان واژههای شخصیت و منش[8] تفاوتهایی وجود دارد ولی از حوصله این بحث خارج میباشد). منش در نظر ” دکتر کینیا ” عبارت است از اینکه « هر فرد در برابر محرک واحدی، واکنشی مخصوص به خود بروز میدهد که معرف شخصیت و منش خاص اوست که این جنبه اختصاصی شخصیت هرکس، همان ” منش ” اوست که از منش کسان دیگر متمایز است (همان، 1376، ص 8) ». برخی دیگر منش را اینگونه تعریف میکنند: «منش همان شخصیت آرمانی یا عملی است که عوامل اخلاقی و فرهنگی در آن سهیم و دخیل شده و رفتار فردی را به گونهای خاص جهت داده و رهبری میکنند … منش یک انسان میتواند خوب یا بد باشد که آن را از اعمال و رفتارش میسنجند و درباره او قضاوت میکنند و معیارهای خوبی یا بدی معمولآ مجموع انعکاسهای قواعد اخلاقی و مذهبی اکتسابی در رفتار است» (فدائی، 1375؛ ص 8-12) “. آدلر[9] نیز عقیده دارد «که شخصیت همان سبک زندگی است، سبک خاصی که هرکس برای کنار آمدن با محیط به کار میبندد» (آشتیانی، 1392، ص 18).
لینک بالا اشتباه است
:: بازدید از این مطلب : 673
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0