نظریه ی برچسبزنی از دیدگاه منابع اسلامی
دیر زمانی است که متفکران و صاحبنظران حوزههای مختلف علم و اندیشه این نکته را واقعیتی انکار ناپذیر در حیات فردی و اجتماعی انسان میدانند،که بر چسبزدن میتواند تاثیری تعیینکننده بر رفتار و شخصیت فرد داشته باشد.آنان از چشم اندازهای مختلف و با سخنان و تعبیرهای گوناگون از این واقعیت سخن گفتهاند ،هوارد بکر و همکاران او دیدگاه خود را در این زمینه در قالب نظریه ای با عنوان برچسب زنی ارائه داده اند.
در این نظریه سنجش جرم عملاً فرایندی را تشکیل میدهد که در خلال آن افرادی که مناصب قدرت را در درون نظام جزایی در دست دارند ، کنشهای خاص افرادی معین را به عنوان کنشهای مجرمانه تعریف میکنند.بنابراین یکی از قلمروهای اصلی تحلیل در نظریه ی برچسبزنی ، مناسبات موجود میان مجرم و افرادی است که قدرت وارد آوردن برچسب را داردند.پیامد این قبیل مناسبات ، احتمال وقوع بدنامی است. نظریهپردازان بر چسبزنی بر آنند که فرایند برچسبزنی میتواند آثار منفی خاص خود را داشته باشد.آثاری از این دست که ممکن است شخص بر چسب خورده ، نقشی را به خود بپذیرد که در آن برچسب به او نسبت داده می شود.به بیان دیگر اگر بر شخصی انگ مجرم وارد آید این امر ممکن است موجب شود که او به شکلی متناسب با آن برچسب رفتار کند. در واقع می توان گفت نظریه بر چسب زنی به آثار وارد امدن برچسب بر روند رشد و تحول روانی و اجتماعی مجرمان اشاره دارد.[1]که به این مطلب درفصل سوم اشاره خواهد شد.
بنابراین در نگاه یک نظریهپرداز برچسبزنی، پیامدهای احتمالی و منفی فرایند برچسب زنی ،باور لازم بودن مداخله در نخستین گام را تحتالشعاع قرار می دهد به نظر آنان بد نامی ناشی از مداخلهی رسمی دستگاه جزایی به خوبی میتواند افراد را به سوی فعالیت در نوعی پیشهی مجرمانه سوق دهد. از این رو نظریه برچسبزنی یادآور می شود که واکنش نظام جزایی در برابر رفتارهای مجرمانه باید مبتنی بر نوعی سیاست تغییر مسیر باشد.بدین معنا که باید تلاش کرد تا قشر هایی خاص از مجرمان به مسیری جدای از مسیرهای دادرسی در نظام جزایی هدایت شوند و مسیری که آنان را از تماس با بخش عمدهای از ارکان رسمی این نظام به دور میدارد.و از این طریق احتمال بد نام شدن آنان را کاهش دهد.[2]
طرفداران نظریه بر چسب زنی بر این عقیده اند که تعریف رفتار خاص به عنوان جرم، همواره اعمال قدرت توسط گروههایی است که اختیار یا ابزار استفاده از قانون را برای حمایت از منافع خود و تحمیل ازرشها و عقاید خودشان بر کل جامعه داردند.[3]
بنابرایان مطابق این نظریه ، هیچ رفتاری به طور ذاتی مجرمانه نیست و گروه های قدرتمند بر اساس ارزشهای خود، قوانینی را تصویب میکنند . وقتی قانونی وضع گردید، فردی که آن را رعایت نمیکند، به عنوان فردی که نمیتواند خود را با قوانین گروه سازگار گرداند در نظر گرفته میشود و بیگانه یا اجنبی خوانده میشود.این نظریه ،بر نسبی بودن رفتار مجرمانه تاکید دارد و ادعا میکند که یک عمل تنها زمانی جرم تلقی میشود که برچسب رفتار مجرمانه توسط دیگران به آن زده شود.[4]
ملاحظه می شود که این نظریه بر نسبی بودن رفتار مجرمانه تاکید دارد و مدعی شده است که هیچ رفتاری را نمیتوان به خودی خود اشتباه و بد قلمداد نمود.[5]این نسبی گرایی سبب شده است که از نقش آفرینی مواردی که هنجارهای اجتماعی بر نوعی وفاق در باب ارزشها متکی است، غفلت شود و لذا این نظریه از فهم و تبیین مواردی که یک رفتار ، فی نفسه زیان بخش و مخرب است، ناتوان مانده است.[6]
در واقع با توجه به مفهوم جرم در این نظریه ، طرفداران آن بر این اعتقادند که معیار شناخت رفتار های خوب و بد (ارزشها و ضد ارزشها)، پذیرش و عدم پذیرش گروه اجتماعی حاکم است. پس این افراد، حسن و قبح افعال را تابعی از شاخص قبول و رد صاحبان قدرت در جامعه میداند و اعتقادی به حسن و قبح ذاتی افعال ندارند.
بر خلاف نظریه بر چسب زنی که جرم را ساخته و پرداختهی نگرش گروه ها و طبقات خاصی نسبت به رفتار دیگران و در راستای منافع آن گروهها می دانند و هیچ معیار واقعی برای آن نمیشناسد،از دیدگاه اسلام ، جرم واقعیتی عینی دارد و جرمانگاری در راستای تامین مصالح واقعی فرد و جامعه صورت گرفته است. و هیچ گونه جهتگیری خاصی در جهت منافع گروهها و طبقات خاص در آن دیده نمیشود.[7]
نگرش نظریهی برچسبزنی به ماهیت جرم که ریشه در نسبیت مفاهیم و ارزشهای اخلاقی دارد ، با نگرش دین اسلام به کلی متفاوت است.از نظر اسلام ، هنجارها مبتنی بر ارزشها و ارزشها مبتنی بر باورها و باورها مبتنی بر واقعیاتی هستیشناختی و انسانشناختی هستند. که با سعادت و کمال واقعی انسان ارتباطی تنگاتنگ دارند.هر رفتار انسان بر اساس تاثیر واقعی که بر سعادت و کمال او دارد ارزیابی می شود و به هنجار یا نا بهنجار شناخته می شود.[8]
«مسایل اخلاقی به معیار های سنجش، زاییده از جهان بینی ها بستگی دارد.آنها که اصل و اساس را جامعه در شکل مادی آن میبینند، چارهای جز قبول نسبیت در اخلاق ندارند.زیرا جامعهی بشری به طور دایم در تغییر و تحول است.و شکل مادی آن پیوسته دگرگون میشود.بنابراین چه جای تعجب که این گروه ،مرجع تشخیص رفتارهای خوب و بد را افکار عمومی جامعه و یا افکار گروه خاصی در جامعه و قبول و رد آن بدانند.»[9]
«اما در اسلام که معیار اخلاقی و ارزش فضایل و رذایل از سوی خدا تعیین میشود و ذات پاک او ثابت و لایتغیر است ، ارزشهای اخلاقی ثابت خواهند بود و افراد و جوامع انسانی باید از آن الگو بگیرند و تابع آن باشند، نه اینکه اخلاق تابع خواست آنها باشد.»[10]
آیات متعددی از قر آن مجید،خوب و بد و یا خبیث و طیب را به طور مطلق مطرح کرده است و وضع جوامع بشری را در این امر بی اثر می شمرد. در آیه 100 سوره ی مائده آمده است:
«بگو ناپاک و پاک برابر نیستند ، هر چند فراوانی ناپاک تو را به اعجاب افکند . پس ای خردمندان از خدای بترسید ، باشد که رستگار گردید»[11]
در آیه 157 سوره ی اعراف در توصیفی از پیامبر اکرم (ص) آمده است:
«آنان که از این رسول این ، این پیامبر امی که نامش را در تورات و انجیل خود نوشته می یابند، پیروی می کنند، آنکه به نیکی فرمانشان می دهد و …و چیز های پاکیزه را بر آنها حلال می کند و چیز های ناپاک را حرام و ….»[12]
خداوند در آیه ی 243 سوره ی بقره می فرماید:
«………..خدا به مردم نعمت میدهد ولی بیشتر مردم شکر نعمت به جای نمی آورند».[13]
و یا در آیه 103 سوره ی یوسف میفرماید :
« هر چند تو به ایمانشان حریص باشی ، بیشتر مردم ایمان نمی آورند».[14]
در این آیات ،ایمان و پاکیزگی و شکر به عنوان یک ارزش محسوب شده اند، هر چند اکثریت مردم با آن مخالف باشند و بیایمانی و ناپاکی و کفران یک ضد ارزش به حساب آمده است ، هر چند از سوی اکثریت پذیرفته شوند.
امام علی (ع) نیز به طور مکرر در خطبه های نهج البلاغه بر این معنی تاکید کردهاند که پذیرش خوب یا بد عملی از سوی اکثریت هرگز معیار فضیلت و رذیلت و ارزش و ضد ارزش نیست .
در جایی می فرمایند:
«ای مردم در طریق هدایت از کمی نفرات وحشت نکنید ، زیرا مردم گرد سفره ای جمع شده اند که سیری آن کوتاه و گرسنگی اش طولانی است»[15]
و در جایی دیگر می فر مایند:
«حق و باطلی داریم و برای هر یک از این دو اهلی است ، اگر باطل حکو مت کند جای تعجب نیست، از دیر زمانی چنین بوده است و اگر پیروان حق کم باشند ، چه بسا افزوده گردند. و پیروز شوند.»[16]
تمام موارد ذکر شده نسبیت در مسائل اخلاقی را نفی میکنند.و پذیرش یا عدم پذیرش از سوی گروهی خاص را معیار ارزش یا عدم ارزش نمی دانند.
در تکمیل این بحث باید یادآوری کرد که واقعیت داشتن جرم از دیدگاه اسلام ، به معنای نفی ارزشهای اعتباری و قراردادی نیست .هر جامعهای برای اداره ی امور اجتماعی خود ناگزیر است ، ضوابط و قوانینی را بر اساس ارزشهای اعتباری و قراردادی وضع نماید که تخلف از آن هنجارها می تواند جرم به حساب آید.اما سخن این است که همهی ارزشها و هنجارهای اجتماعی این گونه نیستند و نمی توان آنها را ناشی از اعتبار و قرار داد اجتماعی دانست.[17]
مبحث دوم: راههای پیشگیری از برچسبخوردن در منابع اسلامی
با نگاه به آموزههای دین اسلامی میتوان به این مطلب پی برد که راهکارهایی در جهت پیشگیری از برچسب خوردن فرد وجود دارند:که در این مبحث در قالب سه گفتار مطرح می شود.
گفتاراول: پرهیز از مواضع اتهام
یکی از آموزههای دینی که بر آن تأکید شده است، پرهیز از قرار گرفتن در مواضعی است که به انسان برچسب زده میشود.
اسلام به مؤمنان دستور داده تا خود را در معرض اتهام قرار ندهند و از گفتن سخنان و اعمالی که موجب سوء ظن میشود، پرهیز کنند تا مورد تهمت و برچسب خوردن قرار نگیرند. چنان که امیرمؤمنان علی (ع) فرمودند:
«کسی که خود را در مواضع اتهام قرار میدهد، نباید آن را که به او سوء ظن میبرد، سرزنش کند.[18]»
همچنین در روایتی از امام صادق (ع) آمده است:
«کسی که به مواضعی از مواضع اتهام برود و در میان مردم متهم گردد، باید خودش را سرزنش کند[19]».